Autoconverted from "2.srt"

!پدر

 

پس آن را گرفتي ؟

 

مادر كجاست ؟ او كجاست ؟

 

... مادر

 

دنبال من بيا

 

شما چه كار مي كيند ؟
من به تو نگفتم دنبالم بيايي؟

 

(قسمت 2)

 

بايست و دامنت را بالا بگير
9
00:01:51,975 --> 00:01:54,000
دامنت را بالا بگير

 

من به تو گفتم با پسر ها به كوهستان نري ؟

 

ايان سانگ مي خواست اين بار ديگه خرگوش را بگيره

 

اي يان سانگ يه پير بچه از خانواده جينسا نيست ؟

 

.من گفتم به تو كه با بچه هاي خاندان يانگ بان (صاحبان منصب ) معاشرت نكني

 

من فقط مي خواستم بمانم در مدرسه و يك راست برگردم

 

اما او مرا نگه داشت

 

تو دوباره براي مخفيانه درس خواندن به مدرسه رفتي ؟

 

درسته ؟

 

من به تو گفتم آنجا نري ؟

 

ايان سانگ و يان كوون همه درس مي خوانند چرا من نمي توانم درس بخوانم ؟

 

، آنها از خانواده هاي يانبان هستند
... و تو فقط هستي

 

(يك دختر از طبقه پايين (قصابها و برده

 

.اما من دوست دارم درس بخوانم و من بهتر از اين سانگ ياد مي گيرم

 

هرگز ، نه. هر چند اين مشروع است براي پير هاي يانگ بان

 

براي ياد گرفتن و صاحب منصب شدن
تو مي تواني داخل يك مصيبت بزرگ مي شوي

 

درست براي ياد گرفتن آنها به عنوان يك دختر از طبقه پايين

 

چقدر زمان من براي گفتن اين به تو دارم ؟

 

چيزهايي كه يانگبان ، جانگين (طبقه متوسط پايين تر )و
...(يانگين (طبقه متوسط بالاتر

 

(و بياك جيونگ (طبقه قصابها و برده ها
اجازه دارند انجام بدهند متفاوت است

 

يك فرد از طبقه پايين مي تواند زندگي اش را از دست بدهد فقط براي تقليد كردن از يك يانگبان

 

مي فهمي ؟

 

.آما مادر ما طبقه پايين (قصابها و برده ها ) نيستيم

 

چي ؟

 

چه تو گفتي ؟

 

... پدر يك افسر ارتش بوده است

 

چطور تو اين را فهميدي ؟ چطور ؟

 

من پيدا كردم ينيفرم او را و برچسب نام بالاش را آنجا

 

... خداي من

 

... اين خطاي من است . او با اصرار مي پرسيد اين چه بود

 

.اما هنوز اون خيلي كوچك است

 

.من او را كاملا"متوجه مي كنم

 

نه . بيا اين جا
مطمين شو او اين را نخواهد گفت
42
00:04:18,155 --> 00:04:21,955
.من انجام مي دهم اين را . من به او خواهم گفت و او را متوجه خواهم كرد

 

ببين . من براي بانوهاي تازه هستم

 

چه چيز شما را اين جا آورده است ؟

 

آمدم چون من شنيدم چاقوهاي شما خوب است

 

من مي توانم ببينم ؟

 

ما فقط سفارش مي گيريم
بنابراين ما اضافي نداريم

 

.ا گر شما بخواهيد ، ما آنها را به شما نشان خواهيم داد

 

باشه

 

.ما هر دو حالا در زحمت افتاديم

 

چطور ؟

 

من در زحمتم براي گفتن اين ها به تو
...و وقتي مادرت بفهمه

 

كه شما مي دانيد در باره آن، جداشده تو نخواهد گذراند همه شلاق ها را

 

!مادر خيلي خشن است

 

.من فكر مي كنم تو زياده روي مي كني

 

چي ؟ من ؟

 

چطور تو به او گوش نمي كني ؟

 

مادر هميشه به من مي گويد چيزهايي را انجام ندهم كه من مي خواهم انجام بدم

 

تو اين قدر دوست داري ياد بگيري؟

 

بله پدر اين شگفت انگيز است كه من مي توانم بنويسم آسمان ، من نگاه كنم به طرف آن

 

نگاه كن . من چه جوري مي توانم بنويسم سياه را اينطوري ؟

 

اين شگفت انگيز نيست ؟

 

پدر . كي شما به خانواده متوسط پايين تر برخواهيد گشت ؟

 

... من مطمئن نيستم

 

اين زمان بايد سريع بيايد
پس من مي توانم ياد بگيرم و ما مي توانيم منصبمان را نگه داريم

 

... اما

 

من مي دانم . من به هيچ كس ديگري تا آن زمان نخواهم گفت

 

...تو نبايد به هيچ كسي بگويي تا وقتي كه من به تو بگم اگر تو اين كار را بكني

 

تو ، مادر و من خواهيم مرد

 

چه وقت تو مي تواني تمام كني اگر امروز شروع كني ؟

 

.آن 5 روز زمان مي خواهد

 

.خوب . پش 3 تا چاقو درست كن

 

شما تا برگشت دوباره وقت خواهيد داشت ؟

 

.من بعد از ديدن پادشان بر خواهم گشت

 

مي دانم

 

آيا شما قبل از اين من را ديده ايد؟

 

نه ، نديده ام

 

تو او را مي شناختي ؟

 

.نه . او فقط سفارش داد و رفت

 

...او بر خواهد گشت

 

تو با چاقوهات يه كار عالي انجام مي دهي

 

من يك كار بد از حالا به بعد روي آنها انجام نخواهم داد

 

... تو حس نمي كني . يانگوم

 

من به او گفتم به اندازه اي كه او فهميد

 

يانگوم ، آيا واقعا" تو مي خواهي شخصيت ها را ياد بگيري ؟

 

بله
87
00:09:04,874 --> 00:09:09,811
من ياد دادن به تو را فردا شروع خواهم كرد
پس رفتن به مدرسه را متوقف كن

 

واقعا" شما هم شخصيت ها را مي شناسيد ؟

 

اما تو نبايد هرگز دوباره به آن جا بري
به مدرسه و كوهستان نرو
90
00:09:25,695 --> 00:09:33,158
يا شهر
هميشه پيش من بمان ، فهميدي ؟

 

بله ، من ااين كار را خواهم كرد ، مادر
من هميشه با شما خواهم بود

 

.لطفا"ترس من را براي از دست دادن تو و پدر بفهم

 

باه ، مادر . نگران نباش
.من هرگز به كسي نخواهم گفت

 

چه زمان شما ياد مي ديهيد شخصيت ها را ؟
پدر حق داشت

 

.او گفت كه شما خيلي با استعداد هستيد
او گفت شما مي توانيد رسم كنيد

 

و لباسهاي خيلي خوبي بدوزيد
... و او از توانايي آشپزي شما گفت

 

كه آن بهترين در جهان است به طوري كه اگر شما با خاك خوراك درست كنيد

 

آن خوشمزه خواهد بود . او گفت به من كه مثل شما باشم و من مي خواهم

 

متاسفم
100
00:10:42,839 --> 00:10:47,742
او مصرانه مي پرسيد ؟آره؟
101
00:10:49,846 --> 00:10:55,148
دقيقا" من گفتم به او اميدش را فدا كند

102
00:10:58,455 --> 00:11:03,688
وقتي من به او گفتم
او نمي تواند ياد بگيرد به عنوان يك فرد طبقه پايين

 

او در يك حسرت عميق فرو رفت

 

در مورد اون خيلي سخت گيري نكن

 

او مغز تو را دارد و
.او مثل تو ماجرا جو است

 

.اگر كسي مقصر است .آن ما هستيم
107
00:11:25,115 --> 00:11:29,347
.من مي دانم . اين دليل اين است كه من مي ترسم
108
00:11:29,752 --> 00:11:34,018
چه مي شود اگر چيز هاي جزئي اتفاق بيافتد؟

 

.من شنيدم كه پادشه وحشتناك است

 

.من شنيدم او عمه اش را كشته است

 

.يك سهو در به زبان آوردن مي تواند تو را بكشد

 

... اگر مردم مكار لو افشا كنند اين را

 

مواظب باش

 

لطفا" مراقب يانگوم باش

 

يونسان كون شين (مادر ملكه معزول) را ملاقات كرد

 

اين خون مادر توست كه جاري شد وقتي كه او در حال مردن بود

 

او درخواست كرد در حالي كه كشته مي شد توسط خيانتكاران

 

كه شما انتقام او را بگيريد
وقتي شما بر تخت نشستيد

 

او كه بود؟ چه كساني خيانت كردند به او ؟
چه كسي او را كشت ؟
120
00:13:19,529 --> 00:13:24,865
...بگو به من...به من همه چيز را بگو
من انتقام او را خواهم گرفت

 

اگر چه او ملكه بود يا يك رفيقه سابق

 

آنها همه با شمشير من كشته خواهند شد
همه چيز را به من بگو

 

دهمين سال فرمانروايي يونسان كون
ماساكر 1504

 

پدر ، پدر
آنجا بايد يك مهماني باشد
125
00:14:20,356 --> 00:14:22,984
ما بايد بريم و ببينيم ؟ پدر
126
00:15:27,957 --> 00:15:34,521
شخص ديگري مي خواهد مبارزه كند ؟
!اگر كسي برنده بشود ، او يك گاو نر خواهد برد

 

...پدر امتحان كن ...پدر

 

من نمي توانم

 

چرا نه؟ شما مي توانيد صخره هاي بزرگ و فلزات عظيم را بلند كنيد

 

امتحان كن پدر ... پدر

 

ساكت باش

 

! پدر من خواهد آمد

 

شما اظهار كرديد ؟

 

شما مجبوريد برنده بشيد

 

!آن بي وجدان پهلو مرا زخمي كرد
! او مرا زخمي كرده است

 

!چطور جرات كردي برخلاف قوانين بازي كني

 

آيا او آهنگري نيست كه در دهكده دونگجين چاقو مي سازد ؟

 

او بايد زخمي كرده باشد او را با چاقويي كه او ساخته است

 

چطور جرات كرده يك بيچاره بيكجيونگي به اين گردهمايي ملحق شود

 

تو بيچاره بيكجيونگي
!بمير ! تو تحقير شده اي

 

! او يك بيكجيونگي نيست
پدر من يك بيكجيونگي سطح پايين نيست

 

او يك افسر ارتش است
كه از پادشاه محافظت مي كند

 

پدر من يك بيكجيونگي نيست
او يك افسر ارتش سلطنتي است

 

!آن درست است ! آن او است

 

اين است آن خواسته شده بدبخت

 

!آن درست است ! بگيريدش

 

!پدر ! پدر

 

يانگوم! يانگوم

 

!او را بازداشت كنيد

 

!يانگوم

 

!پدر

 

...يانگوم

 

هيچ كس نمي داند چه اتفاقي خواهد افتد اگر تو بزور كشيده بشي به دور

 

پس ساكت باش و برو به مادرت فورا بگو

 

آنها دير كردند

 

يانگوم؟

 

چه شده ؟

 

چه ؟ اتفاقي افتاده ؟

 

چه شده ؟ پدرت كجاشت ؟
او نيامده است ؟

 

به من بگو . شما چه بلايي سر خورتون آورده ايد ؟

 

پدر بازداشت شده است

 

چه؟ چطور اتفاق افتاد ؟

 

... او كشتي گرفته بود

 

كجا ؟ بريم آنجا

 

! چه بدبختي

 

چه اتفاقي افتاده ؟

 

شوهرم گفت به من به تو بگم سريعا
آن دليل اين است كه من اين جا هستم

 

آيا پدر يانگوم توسط قسمت مربوط به كشته شدگان مادر پادشاه گرفته شده است ؟

 

او نبايد جز آگهي خواسته شده ها ديده شده باشد

 

پس چه اتفاقي براي او افتاده است ؟
آيا او رفته به اداره محلي ؟

 

نه ، او مستقيم به فرمانداري رفت

 

شما مي دانيد پادشاه همه جا را جستجو است

 

براي يافتن قاتلين مادرش
شما هرگز مي دانيد چه مي تواند براي او پيش آمده باشد

 

پس فرار كن ، از اين جا فرار كن

 

برو و بستن را شروع كن

 

تو دنبال چه مي گردي ؟

 

... جواهر بدلي

 

عجله كن

 

! خانه را بگرديد

 

آنها اينجا نيستند

 

بريم

 

!همين جا بمان

 

آنها را گم نكنيد

 

آن طرف

 

آنها كجا هستند ؟

 

!بالاي آنجا

 

!بالاي آنجا ! بگيريدشان
!عجله كنيد ! گمشان نكنيد

 

...مادر

 

اگر ما با هم بريم ما از صدا گرفته خواهيم شد ، پس تو مخفي شو اينجا

 

شما چه مادر ؟

 

من يك مكان را براي مخفي شدن پيدا خواهم كرد

 

اما ، مادر ... خودم

 

من زود بر خواهم گشت
پس هيچ صدايي نكن

 

!آن طرف

 

!بايست ! بگيريد او را

 

! بايست آنجا

 

آيا اين نيست يك جواهر بدلي سه گانه ؟
آه ، اين يك دوات است

 

اين يك دوات دستي براي دانشوران است

 

چون تو دوست داري يادبگيري بيش از دانشوران

 

تو مي تواني ببري اين را با خودت همه جا

 

اما چه خوبي اي يك دوات بدون قلموي نوشتن دارد ؟

 

اين هست اينجا

 

شما خيلي شخصيت بزرگي داريد ، پدر

 

ديگري را هم باز كن

 

اين يك شمشير نقره اي است
(در حالت عادي براي خودكشي توسط زنان استفاده مي شود)

 

من نمي دهم آن را به تو براي آسيب رساندن به خودت مثل زنان ديگر

 

پس چرا ؟

 

دست تو ضربه ها سخت و چيزها را مي حفر مي كند

 

پس اين را به جايش استفاده كن

 

يانگوم

 

بله ، پدر

 

تو نبايد به كسي بگويي تا من به تو نگفتم . اگر تو اين كار را بكني

 

تو ،مادر و من همه خواهيم مرد

 

او يك افسر ارتش است كسي كه پادشاه را حمايت مي كند

 

... پدر

 

!يانگوم ... يانگوم

 

... يانگوم

 

يانگوم ... يانگوم

 

!مادر

 

!يانگوم

 

!مادر

 

مادر ، ما مي توانيم پدر را اينجا ملاقات كنيم ؟

 

من نمي دانم . صبر كن و ببين

 

چه اتفاقي براي او افتاده است ؟

 

او فرستاده شده است به هنيانگ امروز صبح زود

 

او اينجا نيست

 

چه ؟ منظورتان چيست ؟

 

او رفت به هنيانگ

 

از آنجايي كه يك روز پيش او ما را ترك كرد
ما بايد عجله كنيم تا برسيم

 

شكايت نكن و فقط دنبال من بيا

 

آخرين بار تو ديدي او را كه بزور كشيده مي شد به دور . نه من . بيا بريم

 

! چه هواي خوبي

 

مواظب باش

 

آيا پليس دربار و مجرمين توقيف شده ديروز از اين راه آمدند؟

 

من مطمين نيستم آنها كه بودند
اما عده اي ديروز دير وقت بعد از ظهر آمدند

 

چرا؟ شما مي شناختيد آنها را ؟

 

نه

 

... شگفت انگيز است اگر مردم بيشتري خواهنند آمد

 

عجله كن

 

!بايست ! بايست

 

بيا تو كشتي . ممنون

 

شما به نظر نمي رشد اهل اين جا باشيد
شما اهل كجا هستيد ؟

 

من در هيانگ اقامت دارم و دارم بر مي گردم

 

بعد از ملاقات والدين بيمارم

 

آيا شما سردار هستيد؟

 

چه شما فكر مي كنيد؟
!تو اون كسي را كه مي داني گرفتي

 

من شنيدم خيلي از مردم در هنيانگ كشته مي شوند

 

آن برده ها افزايش يافته اند با وابستگي به مردگان

 

فهميدم

 

يانگوم
ما خيلي به شهر نزديك هستيم

 

من مي دانم شما خسته ايد
اما آنجا توقف مي كنيم

 

باشه ،مادر
آنجا بالاي آنجا يك خانه است

 

باشه ، بريم و بپرسيم

 

سلام ؟ سلام؟

 

كيست؟

 

پشتم... چيه؟

 

من يك سوال دارم

 

چيه ؟

 

آيا شما مي دانيد كه پليس دربار و مجرمين توقيف شده از اين جا گذشته اند ؟

 

يك كسي به من گفت
آنها گذشته اند در حدود يك ساعت پيش

 

پس اگر آنها عبور كرده اند
اين نبايد زمان خيلي گذشته اي باشد

 

چرا شما سوال مي كيند؟

 

آنجا چيزهايي است كه من بايد پيدا كنم

 

پس پول بده

 

ها؟

 

اين به نظر مي آبد مهم است
به قدري كه من مجاني بگم به شما؟

 

... اين هست فقط

 

... پس فراموش كن . من خوابم مي آيد

 

باشه . چقدر مي شود ؟

 

پنج

 

آنها نگذشتند

 

چه؟

 

آنها عبور نكرده اند

 

پس آنها كجا رفتند؟
بعضي مردم حتما آنها را ديدند

 

نه مجاني

 

بيشتر به من بده من به تو خواهم گفت

 

آنها احتمالا در اصطبل اسب هستند
چون آنها آمدند به هيانگ مجبورند

 

از راه اين كوهستان
آنها معمولا مي مانند آنجا

 

يك شب و صبح ترك مي كنند . باشه ؟

 

تعقيب كنندگان ما ممكن است در پي ما باشند
پس وانمود كن يك پسر هستي تا يك مدت

 

حتما

 

و شما نبايد با هيچ كس صحبت كني . مي فهمي ؟

 

بله

 

هنيانگ مكان بسيار خطرناكي است
پس تو مجبوري از حرف هاي من اطاعت كني . باشه ؟

 

بله

 

من آورده ام او را اينجا

 

! فكر كردن را ول كن

 

من سخاوتمندانه خواهم پرداخت خواهم كرد

 

آيا 1000 نيانگ بيشتر از زندگي من ارزش دارد؟

 

...در اين زمان ها
...وزير اوليه و

 

حتي زن پادشاه كشته شده اند براي گفتن چيزهاي اشتباه

 

پس اشتباه نكن
و همين حالا برگرد

 

اين روزها ، همه وابسته است به چگونگي احساسات پادشاه

 

... خانم ... خانم

 

ما حلزون هاي خوراكي دريايي را تمام كرديم,
به خاطر مهماني هاي روزانه

 

مواد بدتر فراهم مي شوند
ما مواد را تمام كرده ايم

 

و كارگرها به دليل بانو هاي بيستردارند با پادشاه صميمي مي شوند

 

ببين ما صدف بيشتري داريم

 

بله ، بانوي من

 

بانوي من ، بانوي من

 

چيه؟

 

اين چيست؟

 

يك زني به من گفت اين را فقط براي شما بياورم

 

يك زن ؟ او گفت كه بود ؟

 

او گفت شما مي شناسيد او را وقتي نامه را بخوانيد . حالا خداحافظ

 

ميونگ ... پس تو زنده اي

 

بانوي من ، من مجبورم بروم به بيرون از قشر

 

براي چه؟

 

خواجه ها سوپ غذاي دريايي را براي فردا سفارش داده اند

 

پس من نياز دارم به خريد چيزهايي از سيوگانگ با خواجه پارك

 

آيا كسي آخر شب از اداره غذا نمي آيد ؟

 

ملكه ضروري امروز صبح اين را سفارش دادند

 

اضافات در شرايط بدي است

 

آيا شما مجبوريد خودتان برويد آنجا؟

 

همه كارگران در اداره غذا و حرمسرا در دسترس نيستند

 

باشد شما مي توانيد برويد بله بانوي من

 

!ميونگ !بايك يونگ

 

تو زنده اي ، تو زهده اي

 

بگذار ببينمت
تو واقعا" ميونگ هستي ، درسته؟

 

بله ، اين منم ، ميونگ
دوست تو ، ميونگ پارك

 

آه ... من خيلي سپاسگزارم

 

چطور او هرگز گرفتار نشد؟

 

پس اين شايعه درست است؟

 

پادشاه هيچ توجهي به مدارك مجرمين نكرده است

 

و او حتي دكتر ها را كشته است كه فقط از دستور ها اطاعت كرده اند ؟

 

حتي نگاه كردن به خشونت افزايش يافته پادشه غير قابل تحمل است

 

اخيرا" او يك تير به خواجه كيم چا سان زده است

 

كسي كه فقط صادقانه با او صحبت كرده قبل رقاص ها و صاجب منصبان

 

اما من بهترين تلاشم را مي كنم . اگر او به زندان انداخته شده باشد دو روز پيش

 

او بايد حالا در زندان باشد
هنوز نااميد نشو

 

حتي مادر بزرگ شاه نمي تواند كاري بكند ، پس چه كسي مي توانمد ؟

 

اما من تلاش خواهم كرد تو بايد بالاخره ملاقات كني او را يك بار

 

... من خيلي متاسفم كه من قدرت خيلي كمي دارم

 

اين را نگو
من نمي توانستم زنده باشم بدون تو

 

من تصور مي كنم كه تو زندگي ات را با گذاشتن پادزهر به خطر انداختي

 

چطور من تسليم نشوم زير رويدادها ؟

 

بانوي من ، ثبت اتفاقات مهم قصر حالا همه اش انجام شده است

 

خوبه . حالا آماده سازي را براي فستيوال جولاي با بانو هن شروع كن
for the July festival with Lady Han

 

حتما. اما شما بانو هن را ديده ايد؟

 

چرا؟

 

من مي خواهم با او صحبت كنم
درباره وعده هاي فردا

 

او رفته به سئو يانگ . او گفت خواجه ها تقاضاي غذاي دريايي براي بردا داشته اند

 

آن چيزي است كه من مي خواستم درباره اش با بانو هن صحبت كنم

 

خواجه پارك تقاضا كرده اند ماهي دريايي بخار پز

 

چه ؟ او گفت به من كه به سياگان با پارك مي رود

 

... اين درست است . او گفت به من كه پادشاه مقداري ماهي خواسته و

 

و او مي خواست پارك با او برود

 

من الان از ملاقات بانو پارك مي آيم

 

پس آنجا دو تا بانو پارك در آشپزخانه پادشاه است ؟

 

بانوي من ، من برگشتم

 

شما ماهي گرفتيد ؟

 

بله . خوشبختانه . من توانستم آن را از مرچنت لي بگيرم

 

و خواجه پارك هم برگشته است ؟

 

ما جدا شديم در اقامتگاه خواجه ها

 

باشه ، حالا برو

 

او فقط مي خواست قبل از آخرين مهماني اش خداحافظي كند

 

پس او حتما همسر او نيست ؟

 

او جوانترين خواهرش است

 

باشه . او را به فرمانداري سلطنتي بياور در ظهر دو روز ديگر

 

ممنون

 

بانوي من ، من او را بعدا خواهم ديد

 

باشه ، و فراموش نكن مقداري ماهي خشك شده هم بگيري

 

بله ، بانوي من

 

ميونگ ... آيا تو آنجايي ، ميونگ؟

 

چطور يك زني كه سم خورده مي تواند زنده باشد و راه برود؟

 

آن دليل اين است كه من به تو گفتم

 

اآن بي شباهت به اوست
او نبايد دوباره چك شده باشد

 

او اولاد مزاحمي جا گذاشته است

 

اين است دليل اين كه او يك مزاحمت بزرگ است

 

ما به مقامات ارشد گفته ايم كه او از بيماري مرده است

 

اما اگر او ناگهاني برا يگفتن حقيقت ظاهر شود

 

اين سخته كه بفهمي بانوي مرئوس چگونه واكنش نشان مي دهد هم اين كه او طرف ما نيست

 

و اگر بانو پارك از ما كينه داشته باشد مي تواند به هر كسي بگويد

 

تو مي داني كه ما شخص محبوب پادشاه نيستيم

 

به دليل رابطه نزديك با ييم سا هونگ

 

... بله ، انجام دادن اين كارها براي مادر بزرگ شاه بود بيش از حد نياز از

 

يك نسنه از قصد براي خلع پادشاه

 

اين نيست فقط درباره عمه يا خودم

 

سرنوشت خانواده ما ممكن است به اين بستگي داشته باشد

 

باشه

 

من از حركات بانو هن اطلاع مي يابم

 

پس من مطمئن باشم كه شما بيشتر مواظب هستيد

 

من گفتم باشه

 

به برادرت بگو عده اي مرد را بفرستد به قلعه تانگچان

 

از خانه آقاي چويي و تو بانو هن را تعقيب كن

 

همچنين به آقاي چويي بگو ما امشب دوباره چك خواهيم كرد

 

آيا به من لطفي خواهي كرد ؟ آره؟

 

چه كسي را ما ملاقات خواهيم كرد ؟

 

او يك دوست بسيار نزديك من است
با او مودب ابش

 

حتما

 

ما مي توانيم پدر را ملاقات كنيم وقتي او بيايد ؟

 

من نمي دانم
ما مجبوريم منتظر باشيم و ببينيم

 

فكر كنم او آمد

 

شما كه هستيد ؟

 

چه ؟ مردها دو نفر را به خانه پانسوا چويي برده اند؟

 

بله ، بانو من

 

من گفته بودم كه او يك پسر دارد

 

او با او بود

 

من حدس مي زنم وقتي بانو چويي بيايد ما متوجه خواهيم شد

 

هيچ يك از خدمتكاران نبايد بداند درباره اين

 

پس آنها را زنداني كن و ياكت نگه دار

 

!باز كنيد ! باز كنيد

 

چيه؟

 

يك كسي ديده اعضاي خانواده جنايتكار وارد شده اند به اين خانه

 

اعضاي خانواده جنايتكار
!همين حالا اعتراف كن

 

شما درباره چه صحبت مي كنيد؟

 

كسي كه ديده اعضاي خانواده سو چيون سو

 

!وارد شدند به اين خانه گزارش داده به بازرس ژنرال . آنها را تحويل دهيد

 

بازرگان بزرگ چويي تحت فرماندهي عاليجناب ييم سا هونگ

 

چرا من بعضي مردم را مخفي كرده ام ؟

 

!خانه را بگرديد

 

!آنها اينجا هستند

 

!من اين را به بازرسان ژنرال گزارش خواهم كرد . برويم

 

متاسفم ، ميونگ . اين همه چيزي يود كه من براي نجات تو مي توانستم فكر كنم

 

اما زندگي كردن به عنوان يك اسير بهتر از مردن نيست ؟

 

من نمي توانم اجازه بدم . اگر او تحويل داده بشود به پليس دربار

 

هويت او فاش خواهد شد و اسرار ما برملا خواهد شد

 

اگر چه اين ممكن است تفاوت كنه در حالي كه پادشاه زنده است

 

اگر او روي بياورد به مرگ ,
خانواده ما نابود خواهد شد

 

ما بايد هرجور شده زنده نگه داريم كسي كه روي آورده به نگه داشتن تخت سلطنت

 

براي ان اتفاقي نيافتاده ، شما نبايد اجازه چنين افشاگري هايي را بدهيد

 

ما بايد يه كاري كنيم مهم نيست چه مي شود

 

قبل از اين كه او به سمت پليس دربار برگردد

 

پن سول ما بايد عجله كنيم

 

پن سول

 

بله . جانك . آيا شما بيرون از اينجا هستيد ؟

 

بله ، آقاي پيل دو را براي من بيار

 

اين بيچاره ها كه هستند ؟

 

بگيريدشان!آنجا بايستيد

 

بگير آنها را

 

!مادر ! مادر

 

... مادر

 

او را بگير

 

او را از دست نده

 

... مادر

 

پس آنها گمشان كردند؟

 

يك تير به او اصابت كرد,
پش او خيلي زنده نخواهد ماند

 

اخلاص شدن او بايد سخت باشد

 

برادر گفت او را پيدا خواهد كرد مهم نيست چه مي شود
پيدا كن او را مهم نيست چه اتفاقي مي افتد

 

پدر حق داشت
او گفت كه شما خيلي با استعداد هستيد

 

او گفت شما مي توانيد رسم كنيد و لباسها را خيلي خوب بدوزيد

 

... و او گفت توانايي آشپزي شما بهترين در دنيا است به طورس كه

 

حتي اگر شما يك خوراك با خاك درست كنيد

 

آن خوشمزه خواهد بود . او به من گفت مثل شما باشم و من خواهم بود

 

" ... يانگوم عزيز"

 

عزيزم من چه بايد بكنم؟
چه كار درباره يانگوممان؟

 

آيا اين به خاطر من بعد از همه است؟

 

آيا اين چيزهايي كه اتفاق افتاد به خاطر اين است كه تو مرا ملاقات كردي ؟

 

... عزيزم ، حالا چه؟ من اينجا بدون ديدن تو و يانگوم خواهم مرد

 

او گفت كه سومين زن هست
" هو" خوب" هو"

 

"هو" كلمه مركب از
" يئو " زن و "جا " بچه

 

!آه ... يانگوم

 

...يانگوم سومين است

 

مادر، به انها نگاه كن
من يك چيزهايي براي خوردن آورده ام

 

باشه ، يانگوم . اول به من گوش كن

 

بله ، مادر

 

بيا پيش من بشين

 

يانگوم

 

پدر كه از تو محافظت مي كرد ديگر اين جا نيست

 

چطور تو زنده خواهي ماند؟

 

چطور تو زنده خواهي ماند؟

 

پد رهميشه به من مي گفت من بايد به تو گوش كنم

 

من از حالا به بعد به تو گوش خواهم داد

 

بله ، هنگامي كه من با تو هستم,
تو خوب به من گوش دادي

 

اما اگر من اينجا نباشم
چطور تو زندگي مي كني؟

 

آيا تو از گرسنگي خواهيد مرد ؟

 

آيا شما از بيماري خواهيد مرد ؟

 

نه ! من ريشه هاي دارويي را خواهم خورد
و من توت هاي وحشي را خواهم خورد

 

... بله ، يانگوم

 

تو بايد به هر قيمتي زنده بماني

 

اين است دليل اين كه پدرت خوشحال بود اگرچه او را به زور مي بردند

 

خيلي زمان پيش ، پدرت يك افسر ارتش بود

 

و من يك بانوي دربار در آشپزخانه قصر سلطنتي بودم

 

چه ؟ شما بوديد؟

 

بله ، من يك بانوي دربار بودم

 

پدرت و من نادرست متهم شديم و مجبور به فرار

 

و زندگي كن به عنوان يك بيكجيونگ

 

تو تنها خوشي ما در غم هاي ما بوده اي

 

تو انسانهاي زيادي را نجات خواهي داد
يك استاد اصيل اين را به پدرت گفته است

 

اگر اين درست باشد ، پس تو يك شخص بزرگ خواهي بود كه انسانهاي زيادي را نجات مي دهد

 

پس ، يانگوم ، ناراحت نباش

 

گريه نكن و به آياني تسليم نشو

 

پدر تو با تو خواهد بود
به هر راهي كه تو بري

 

و من با تو خواهم بود هر جا كه تو هستي ؟
مي فهمي؟

 

بله
486
00:57:11,959 --> 00:57:15,019
... مادر ... مادر

 

نامه من اينجا است . آن را بعدا بخوان

 

بخوان آن را ، و اگر نخواستي آن را انجام بدهي دور بيانداز آن را هر زمان

 

چرا كه تو بايد آنجام بدي چيزي كه تو مي خواهي انجام دهي

 

مادر، سعي كن صحبت نكني و اين ها را بخوري
شما احتمالا" خسته شده ايد

 

بخاطر اين است كه شما هيچ چيز نخورده ايد

 

اين خيلي خوشمزه است

 

شما نمي توانيد بجويد آنها را ؟
پس من آنها را براي شما مي جوم

 

شما انجام مي دايد اين را وقتي من مريض بودم

 

مادر ، لطفا بخور تا دوباره قوي بشوي

 

يانگوم ، بانوي اول آشپزخانه دربار بشو

 

و ثبت كن اظهارات من را كه گذشته در اسناد مخفيانه

 

من پنهان كردم اظهاراتم را در كتاب شخصيت هاي چيني تو

 

اما اين انتخاب تو است
اگر تو نمي خواهي بانوي دربار شوي

 

يا تو بانوي اول آشپزخانه نشوي

 

تو نبايد آن را بخواني,
يا نسان بدهي يا بگويي درباره آن به ديگران

 

اگر تو داخل بشي به قصر
تو مي تواني ليست دستور خوراك من را پيدا كني

 

كه پنهان شده در آشپزخانه مياني اصلي
استفاده كن از آن وقتي به آن نياز داشتي

 

تو پيدا خواهي كرد نفس من را آنجا

 

مادر ... من حالا دارم مي روم